کد مطلب:28127 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

موضع امام در برابر قتل عثمان












1267. امام علی علیه السلام: به خدا سوگند، نه عثمان را كشتم و نه بر كشتنش یاری دادم.[1].

1268. امام علی علیه السلام - درباره كشته شدن عثمان -:«اگر بِدان فرمان داده بودم، قاتل بودم و اگر از آن باز داشته بودم، یاور محسوب می گشتم. حقیقت، این است كه كسی كه او را یاری داد، نمی تواند بگوید:من از آن كس كه او را وا نهاد، بهترم. و آن كه او را وا نهاد، نمی تواند بگوید:آن كس كه او را یاری داد، از من بهتر است.

من، همه ماجرا را در این سخن برایتان می گویم: [ عثمان، ] خود و خویشانش را بر همه مقدّم داشت و این خودخواهی را از حد گذراند. شما نیز بی تابی كردید و در این بی تابی، زیاده روی نمودید خدا هم درباره خودخواه و نیز ناشكیبا، حكمی واقع شدنی دارد».[2].

1269. نثر الدرّ: كعب بن مالك انصاری بر علی علیه السلام وارد شد و گفت: ای امیر مؤمنان! از تو چیزی به ما رسیده كه اگر از غیر تو بود، آن را تحمّل و باور نمی كردیم و اگر غیر ما آن را شنیده بود، دیگر همراه و در كنار تو نمی ایستاد. كسی در میان مردم از تو داناتر نیست و در میان مردم، كسانی هستند كه ما از آنها داناتریم. فروترینِ دانش، آن است كه از زبان در نگذرد و والاترینِ آن، دانشی است كه [ اثرش] در اعضا و جوارح پدیدار شود. ما به منزلت عثمان از كشندگان او آگاه تریم و تو به آنان و وا نهندگانِ او داناتر.

پس اگر بگویی: «او ظالم بود و كشته شد»، ما همانند تو می گوییم و اگر بگویی: «مظلومانه كشته شد»، تو همانند ما می گویی و اگر ما را از شبهه بیرون نیاوری، پس از تو دیگر امیدی به روشن شدن امر، نخواهیم داشت.

علی علیه السلام فرمود: من چهار چیز درباره عثمان دارم: او خود و خویشانش را بر همه مقدّم داشت و بد نمود. شما نیز شكیب نورزیدید و به زشتیْ بی تابی نشان دادید. خدایعزوجل درباره خودخواه و بی تاب، حكمی عادلانه دارد.[3].

1270. نثر الدرّ: از علی علیه السلام درباره عثمانْ سؤال شد. گفت: «بدریان، او را وا نهادند و مصریان، او را كشتند؛ امّا كسی كه او را یاری كرد، نمی تواند بگوید: من از كسی كه او را وا نهاد، بهترم. به خدا سوگند، من نه بدان فرمان دادم و نه [ از آن ]باز داشتم. اگر بدان فرمان می دادم، قاتل بودم و اگر از آن باز می داشتم، یاور بودم. عثمان، خود و خویشانش را بر همه مقدّم داشت و بد نمود. شما نیز شكیب نورزیدید و به زشتیْ بی تابی نشان دادید».[4].

1271. تاریخ الطبری - به نقل از عبد الرحمان بن عبید، در جنگ صفّین -:معاویه، حبیب بن مسلمه فهری و شرحبیل بن سمط و معن بن یزید بن اخنس را به سوی علی علیه السلام فرستاد. آنان بر او وارد شدند و من نیز حاضر بودم.... آنان گفتند: شهادت بده كه عثمان، مظلومانه كشته شد.

امام علیه السلام به آنان گفت: «نه می گویم مظلومانه كشته شد و نه [ می گویم] ظالم بود و كشته شد».

گفتند: هر كس نگوید كه عثمانْ مظلومانه كشته شده است، ما از او بیزاریم. سپس برخاستند و باز گشتند.

علی علیه السلام گفت: «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِینَ * وَ مَآ أَنتَ بِهَدِی الْعُمْیِ عَن ضَلَلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بَِایَتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ؛[5] بی گمان، تو [ ای پیامبر!] نمی توانی مردگان را شنوا گردانی و این ندا را به كران، چون پشت كنند، بشنوانی و راهنمای كوران [ و باز گرداننده آنها] از گم راهی شان نیستی. تو نمی توانی به كسی بشنوانی، جز آنان كه به آیه های ما ایمان آوردند و تسلیم اند». سپس رو به همراهانش كرد و گفت: «مبادا جِدّیت اینان در گم راهی شان، از جِدّیت شما در حق و اطاعت پروردگارتان، بیشتر باشد!».[6].

1272. المستدرك علی الصحیحین - به نقل از حصین حارثی -:علی بن ابی طالب علیه السلام برای عیادت زید بن ارقم آمد و گروهی نزد او بودند. علی علیه السلام گفت: «آرام باشید (یا:ساكت باشید )! به خدا سوگند، از من چیزی نمی پرسید، جز آن كه آگاهتان می كنم». زید گفت: تو را به خدا سوگند می دهم، تو عثمان را كشتی؟ علی علیه السلام لختی ساكت ماند و سپس گفت: «به خدایی كه دانه را شكافت و جان را آفرید، من نه او را كشتم و نه به كشتن او فرمان دادم».[7].

1273. امام علی علیه السلام - در نامه اش به معاویه -:ای معاویه! به جانم سوگند، اگر به دیده عقلت، و نه [ به دیده ]هوا و هوسَت، بنگری، مرا پاك ترینِ مردم نسبت به خون عثمان می یابی. تو می دانی كه من از آن بر كنارم، جز آن كه بخواهی گناهِ ناكرده را به گردنم گذاری. پس، آنچه می خواهی، بكن. و السلام.[8].

1274. الطبقات الكبری - به نقل از عمرو بن اَصَم -:من در میان كسانی بودم كه از سپاه ذو خُشُب، فرستاده شدند. به ما گفتند: از اصحاب پیامبر خدا بپرسید كه «آیا وارد [ مدینه ]بشویم، یا نه» و علی را آخرین نفر قرار دهید.

پس، از آنان پرسیدیم و گفتند: وارد شوید. جز علی علیه السلام كه گفت: به شما فرمان نمی دهم؛ [ ولی] اگر [ گفته ام را ]نپذیرید، جوجه از تخم بیرون می آید [ و نتیجه كردارتان پدیدار می شود].[9].

1275. امام علی علیه السلام - هنگامی كه سعد بن ابی وقّاص به نزدش آمد و از او خواست كه در ماجرای عثمان، دخالت كند و از ریختن خونش جلوگیری نماید -:به خدا سوگند، هماره از او دفاع كردم تا آن كه خجل شدم.

مروان و معاویه و عبد اللَّه بن عامر و سعید بن عاص با او كاری كردند كه می بینید و چون او را نصیحت و امر كردم كه آنان را برانَد، مرا به خیانتْ متّهم كرد، تا این كه آنچه می بینید، پیش آمد.[10].

1276. وقعة صفّین - به نقل از خفاف بن عبد اللَّه، هنگامی كه معاویه به او گفت: برای ما از كشتن عثمان، سخن بگو -:مكشوح[11] او را محاصره كرد و حُكیم [ بن جبله] در آن حكم كرد و محمّد [ بن ابی بكر ]و عمّار، متولّی كار بودند و سه نفر، تمام همّ خود را در این كار نهادند:عَدیّ بن حاتم، اَشتر نخعی و عمرو بن حمق؛ و دو نفر در كارش جِدّیت كردند: طلحه و زبیر. پاك ترینِ مردم نسبت به آن [ قتل]، علی علیه السلام است.[12].

1277. العقد الفرید - به نقل از محمّد بن سیرین -:من ندیدم كه علی علیه السلام در خون عثمان متّهم شود، تا آن كه با او بیعت شد. همین كه با او بیعت شد، مردم، او را متّهم كردند.[13].

ر. ك:الجمل: 200 (موضع امیر مؤمنان در برابر بدعت های عثمان ).









  1. تاریخ المدینة:1265/4 و 1263، أنساب الأشراف: 221/6، تاریخ دمشق:453/39.
  2. نهج البلاغة:خطبه 30.
  3. نثر الدرّ:281/1. نیز، ر. ك:الأغانی:248/16، تاریخ المدینة:1168/4.
  4. نثر الدرّ:274/1، المسترشد:141/418.
  5. نمل، آیه 80 و 81.
  6. تاریخ الطبری:7/5، الكامل فی التاریخ:369/2، وقعة صفّین:201.
  7. المستدرك علی الصحیحین:4567/114/3، تاریخ دمشق: 454/39، تاریخ المدینة:1262/4.
  8. نهج البلاغة:نامه 6، وقعة صفّین:29، العقد الفرید:329/3، الفتوح:506/2.
  9. الطبقات الكبری:65/3.
  10. تاریخ الطبری:378/4.
  11. مكشوح یعنی كسی كه بر پهلوی او ضربتی وارد آمده و یا برای معالجه داغ نهاده اند و در تاریخ، لقب هبیرة بن عبد یغوث است. او پیش از ظهور اسلام، رئیس قبیله مراد در یمن بوده است؛ امّا متون تاریخی، گزارش از اسلام آوردن او ارائه نداده اند و در عوض، وقایع متعدّدی مانند ارتداد و اسلام درباره و حضور در جنگ جَلَولا را به پسرش قیس، نسبت داده اند. از این رو محتمل است كه كلمه «ابن» از متن افتاده باشد (ر. ك:الصحاح، جوهری:399/1، تاریخ دمشق:481/49، الطبقات الكبری:525/5، اُسد الغابة:227/4، الفتوح، ابن اعثم:280/1، وقعة صفّین:54.
  12. وقعة صفّین:65، شرح نهج البلاغة:111/3.
  13. العقد الفرید:307/3، تاریخ الإسلام، ذهبی:452/3، أنساب الأشراف: 223/6.